للمساهمة في دعم المكتبة الشاملة

فصول الكتاب

<<  <  ج: ص:  >  >>
رقم الحديث / الرقم المسلسل:

اند كه بر وجهي كه ازيشان مامور شده ايد مشغول باشيد در بعضي از تحريرات حضرت خواجه عبد الخالق قدس سره مذكور است كه فرموده اند بيست ودو ساله بودم كه خواجه زنده دلان حضرت خضر من را بحضرت شيخ بزركَـ رباني خواجه يوسف همداني قدس سره بردند وتربيت من وصيت كردند وتا ايشان در ما وراء النهر بودن من در خدمت وملازمت بودم وازيشان استفاده واستفاضه مي نمودم بعد از آنكه خواجه يوسف بخراسان آمد ند حضرت خواجه عبد الخالق برياضت مشغول شد ند.

وذكر المولى الجامي في "النفحات": بعد از خواجه يوسف خوجه عبد الخالق برياضت مشغول شد ند واحوال خود را بوشيده مي داشتند وولايت ايشان جنان شد كه در يكـ وقت نماز بكعبه مي رفتند ومي آمدند، در شام ايشان را مريد بسيار بديد آمد وخانقاه وآستانه بيدا شد. در ايام عاشورا جمعي انبوه در خدمت خواجه نشسته بودند وايشان در معرفت سخن ميكَفتند، نا كَهان جواني در آمد برصورت زاهدان خرقه در بر سجاده بر كتف وبركَوشه بنشست، حضرت خواجه بوى نظر كردند بعد از ساعتي آن جوان برخواست وكَفت: حضرت رسول الله فرموده است. "اتقوا فراسة المؤمن فإنّه ينظر بنور الله ﷿" (١)، سر اين حديث جيست؟ خواجه فرمودند: سر اين حديث آنست كه زنار بري وإيمان آرى. آن جوان كَفت: نعوذ بالله كه مرا زنار باشد، خواجه بخادم اشارت فرمودند، خادم برخواست وخرقه از سرجوان بركشيد در زير خرقه زناري بيدا شد. آن جوان في الحال زنار ببريد وايمان آورد. وحضرت خواجه فرمودند: اي ياران! بياييد تا مانيز برموا فقت اين نوعهد زنارها قطع كنيم وايمان آريم، جنانكه وي زنار ظاهر را ببريد مانيز زنار باطن راكه عبادات از عجب است ببريم تاجنا نكه وي آمر زيده شد مانيز آمر زيده شويم. حالت عجب برياران ظاهر شد قدمهاي خواجه مي افتادند وتجديد توبه مي كردند] (٢)


(١) رواه الترمذي (٣١٢٧) من حديث أبي سعيد الخدري ، وقال: غريب.
(٢) ساقطة من: ع.

<<  <  ج: ص:  >  >>