كتاب كتائب أعلام الأخيار من فقهاء مذهب النعمان المختار

حال خود معشوقست بس استغنا صفت اوست وعاشق بهمه حال خود عاشق است بس افتقار صفت اوست، عاشق را هميشه معشوق، دريابد، بس افتقار هميشه صفت اوست، ومعشوق راهيج جنز در نمى يابد كه خود را دارد، لا جرم صفت أو استغنا باشد. رباعي:

همواره تو دل ربوده معذورى … غم هيج نياز مودة معذورى

من بي تو هزار شب بخود در بودم … توبى تو شبى نبوده معذورى

روزى كسى از وى حال برادرش حجَّة الاسلام برسيد كه وى كجاست؟ كَفت: وى در خون است. سائل ويرا طلب كرد در مسجد يافت، از قول احمد تعجب نمود وقصه را با حجَّة الإسلام بكَفت. كَفت: راست كَفت، من در مسألة از مسائل مستحاضة فكر ميكردم. يكى از صوفيان از قزوين بطوس رسيد بر حجَّة الإسلام درآمد، ويرا از حال برادر خود شيخ أحمد برسيد، آنجه ميدانست كَفت. كَفت: باتو از كلام وى هيج خست كفت آري جزوى داشت بيش أورد دران تامل كرد وكفت سبحان الله ما طلب كرديم وأحمد يافت] (١).

وأخذ عنه هذا العلم والتلقين والتصوف الشَّيخ ضياء الدِّين أبو النجيب عبد القاهر السُّهْرُوَرْدِي قدَّس الله (٢) سره.

مات الشَّيخ أحمد الغزالي رحمه الله تعالى (٣) سنة سبع عشرة (٤)

(١) ساقطة من: ع.
(٢) ساقطة من: ض، أ.
(٣) ساقطة من: ض، أ.
(٤) ض، ع: عشر.