للمساهمة في دعم المكتبة الشاملة

فصول الكتاب

<<  <  ج: ص:  >  >>
رقم الحديث / الرقم المسلسل:

است لا غير، بس همه ممكنات موجود بوجود واجب اند، يعني ذات با أشياء علاقة معيتي واقع است كه آن معيت مجهول الكيفية است وهيج احدي از ارباب تحقيق از انبياء واولياء وحكما بي بسر آن معيت وحقيقت نبرده، غايتش آنكه جمعي از افراد انسان مطلع شده اند برسر معيت بقدر استعداد وقابليت خود، تمثيلي كه مشابه اين علاقه است كه بقدر مناسبتي دارد نه آنكه في الواقع جنان باشد نسبت عارض است بمعروض، فقيري بعد از وفات خدمت مولانا عبد الغفور عليه الرحمة والغفران بجند روز شبي ايشا نرا بخواب ديده وبخاطرش آمده كه از دنيا رحلت كرده اند، بيش رفته وسلام كرده وجواب شنيده، بعد ازآن برسيده كه مخدومًا جون بدار آخرت نقل كرديد ازسر توحيد وجود نسبت معيت وي باشياء كه حضرته شيخ محي الدِّين درآن سخن كفته وغلو كرده شما راجه معلوم شد؟ فرموده اندكه: جون باين عالم آمدم مرا باحضرت شيخ ملاقات واقع شد واز ايشان سر اين مسأله برسيدم، فرمودند: سخن همانست كه نوشته ايم، باز آن فقير برسيدكه: آيا در عالم آخرت عشق وعاشقى وتعلق خاطر بمظاهر جميله مي باشد؟ فرمودند كه" جه ميكوئي؟ مذاق عاشقي آنست كه اينجاست، زيرا كه حسن عالم اجسام كه از تركيب اجزائي مختلفة حاصل ميشود زود متغير ميشود ومتبدل ميكردد بواسطة ضديت اجزاء بايكديكر، وبدان سبب عشق زائل ميشود وتعلق خاطر نمي ماند، اما حسنهاي اين عالم كه از جميع بسائط حاصل شده قابل فنا وزوال نيست وهركز تغير وتبدل نمي بزيرد، جه ميان اجزاي آن ضديت ومخالفت نيست، لا جرم آنجا هميشه عشق وعاشقي برقرارست، غايتش آنكه در ابتدا انقطاع ازبدن بواسطة علاقة وانسى كه روح راببدن مي باشد دوسه روزي تشويش بجوهر روح راه مي بايد، اما جون صاف وباك ميشود همجنان برسر مذاق وعاشقي مي آيد، جون ايشان اين سخنان فرموده

<<  <  ج: ص:  >  >>