شهاب الدِّين برايشان افتاده اضطراب كرده اندكه مراخيزايند، ايشانرا خيزانيده اند ايشان آن حضرت رابركنار خود نهاده اند وروى خودرا درتمام اعضاي ايشان ماليده كَريه بسيار كرده وفرموده اند: آن فرندي كه من ميطلبيدم اينست، دريغ كه درايام ظهور أو نخواهم بود وتصرفات وي را درعام نخواهم ديد، زود باشد كه اين بسر عام كَير شود؛ وهرجه از ابتداءتا انتهاء برحضرت ايشان كَذشته است همه را برسبيل اجمال ظاهر كرده اند، ويكبار ديكَر روى خودرا برهمه اعضاي ايشان ماليده اند، بس بخواجه محمود داده اند، ايشا نرا وصيت كرده اند وفرموده اندكه: بخاطرت نيابد كه فرزندان مراجندان ننواخت وبفرزند محمود جندان برداخت، جه توان كرد؟ فرزند آن ترا آن نوع ساخته ند وفرزند محمود اين نوع؛ (ذلك تقدير العزيز العليم) من جه كنم؟
حضرت ايشا نرا ازسه جار سالكي باز نسبت آكَاهي بجناب حق سبحانه حاصل بوده است ميفرمود ندكه: در طفوليت بمكتب آمد شد ميكردم دل من همه وقت بحق سبحانه حاضر وكَاه ميبود، ودرآن وقت مراعقيده جنان بود كه همه مردم عالم خرد وبزرك برين وجهند؛ يكبار دراين اوقات فصل زمستان بود ودرصحراي باي من بلاي فرورفت وكفش از باي جدا كَشت ودر كَل بماند وهوا بغايت سرد بود وتا برآوردن كفش از كَل غفلتي عارض شد واز نسبت آكَاهي بازماندم، في الحال خود راملامت كردم ونيك متأثر شدم جنانجة كَربه برمن مستولى شد.
ميفر مودندكه: تامن بحد بلوغ شرعي نرسيدم ندانستم كه مردم راغفلتي مي باشد. بعد ازآن معلوم شدكه آن عنايتي بوده است ازلي از حق سبحانه مختص ببعضى وبراضت واجتهاد بسيار بعضي را اين مرتبه ميسر مي شده است؛ ميفرموداند كه: خال من خواجه إبراهيم عليه الرحمه بسيار خاطر مشغول داشتند كه من تحصيل