مكَر كه اورا درضمن خودكَيرم، ويرا درضمن خودكَرفتم صحت يافت، بعد از جند كَاه نسبت بما تهمتي واقع شدكه مغضي باهانت ما واولاد ما كَشت وآن شخص ميتوانست كه در آن باب سعي نمايد وآنرا دفع كند، اما خويشتن داري كرد وخود را بآن نياورد، خاطر ما ازوى كوفته شد، ويرا ازضمن اخراج كرديم بيفتاد وبمرد، بوشيده نماند كه آن بزركَـ كه از اكابر سمرقند درباره خدمت مولانا خويشتن داري كرد خواجه عصام الدِّين شيخ الإسلام سمرقند بوده است، وآن تهمت واهانت كه بخذمت مولانا رسيده است بواسطه فرزند ايشان بوده است بدعوات وعزائم خواندن وتسخير جن منسوب بوده، وازآن جهت بمعظمات أهل حرم بازكَشي كرده از ارباب غرض ويرا بمحبت بعضي از أهل حرم نسبتي ميكرده اند وتهمتي بي نهاده وشمه ازآن بسمع ميرزا الغ بيك رسانيده اند؛ فرزند خدمت مولانا سرايت كرده، ميرزا الغ بيك راغيرت شده وبغضب هرجه تمامتر خدمت مولانا راطلبيده قاصدان ايشان خدمت مولانا را سري برهنه در عقب اسب سوار ساخته بوده اند ونزد ميرزا الغ بيكـ برده، ايشان درباغ ميدان نشسته بوده اند وسربيش افكَنده مراقبة داشته اندكه ميرزا الغ بيك از بيش ايشان كَذشته برنخواسته اند، بعد از آنكه ميرزا ايشانرا طلبيده وسخنان عتاب آميز كرده، خدمت مولانا نظام الدِّين فرموده اند: جواب اين همه سخنان يك كلمه است ميكَويم كه من مسلمانم اكَرباور داري خوب واكَرنه هرجه ميخوا هي بفرماي؛ ميرزا ازآن سخن متأثرشد في الحال برخواسته وكَفته كه ويرا بكَذاريد، حضرت ايشان ميفرموندكه: بعد ازين بي ادبي برميرزا الغ بيك شكست وتشويش بسيار رسيد، ودرآن زودي بسروي عبد اللطيف ميرزا ويرا بكشت، اتصل بصحبت مولانا سعد الدِّين كاشغري وتربى بتربيته وبلغ عنده رتبة الإرشاد وظهر منه الحالات والكرامات، وكان منبعًا للكمالات.