ستوده خان كريم آن سحاب گوهر بار كه برد از در او خلق اشتر زر بار لفظ بار كه رديف است در مصراع اوّل از باريدنست ودر مصراع دوم از بار گردنست دوم آنكه لفظى را در شعري يا غزلى رديف سازد در مصراع اوّل ودر ابيات ديگر لفظى آرد كه از آن لفظ قافيه ورديف هر دو خيزد مثاله. آن يار دلربا كه رخش را هر آينه چون مه نموده راست نمايد هرآينه مثال ديگر. أي خنك جانى كه در هر آينه ديد روي يار خود هر آينه) لفظ آئينه رديف است در مصراع اوّل از هر آينه لفظ هر قافيه است ولفظ آئينه رديف ودر مصراع دوم قافيه ورديف از يك لفظ هرآينه آورده است كذا في جامع الصنائع ووجه تسميه ظاهر است چرا كه رديف بالحقيقة كلمه ايست مكرر بيك معنى واين اينجا معنى مختلف است ليكن بسبب مجانست لفظي به رديف متجانس موسوم گشت. (٢) نزد شعراء لفظيست مكرر كه در دو قافية شعري ذى القافيتين افتد مثاله. ستوده خان كريم آن غمام گوهر بار كه هست بر كف دستش حسام گوهر دار لفظ گوهر رديف محجوب است كذا في جامع الصنائع. ودر مجمع الصنائع آرد اگر كلمه در ميان قوافي شعر ذى القافيتين مكرر واقع شود آن را متوسط نامند چنانچهـ در لفظ ذو القافيتين گذشت. (٣) نزد شعراء آنست كه از يك لفظ رديف دو معني تام ومفيد حاصل شود مثاله. پرد چون كركس تيرت كند سيمرغ را پر كم پرد چون طوطي كلكت شود طاوس جان پرور پركم دو معنى دارد يكى بيكار دوم پر او كم شود وطاوس جان صاحب پر شود ويا جان پرورد كذا في جامع الصنائع ومقصود درين جا لفظپرور است كه رديف است وجان قافيه.